شنبه، ۱ دی ۱۴۰۳, ۱۹:۳۰

  • شعله نوشی
  • علی طلوعی   ۱۳۹۴/۰۳/۲۳
  • مبادا انگشت‌هایمان در سی و چهارمین تاول خود تسبیح را رها کند که بندگی‌ات را نیازمندیم و بی‌نیازی‌ات را می‌ستاییم.

     تنها کسی که سوخته می‌داند: عشق یعنی تشویش مداوم، شعله یعنی هراس بی‌پایان پروانه. تنها کسی که سوخته می‌داند پنجره یک بهانه بیشتر نیست و جنون ما را به عادت همین هوای دل مرده می‌کشاند. ما از آن سر تشویش‌های مداوم می‌آییم، وقتی تمام شعله می‌شوی، کسی به عیادت گونه‌های سوخته‌ات نمی‌آید.

     

    بالا بلند، با بیست و چهار خنجر در دل ویرانم مکن. من صد سال پی در پی شعله نوشیده‌ام و مشت مشت خاکستر پاشیده‌ام. من صد سال بی‌بهار به چلچله اندیشیده‌ام. صد سال بی‌لبخند را قهقهه زده‌ام. صد سال بی‌نیایش را بندگی کرده‌ام. صد شعله سوخته‌ام، تا کسی بیاید و تاریخ پرپر شدنش را به من بیاموزد. این عین سخاوت است! یعنی کرامت محض بی‌نیاز باران، یعنی خودِ خود عشق. یعنی سرسپردگی تمام. تمام تسلیم، تسلیم محض! با تو بودن، شعله می‌خواهد و شراب و شیون!

    باید کسی بیاید. باید بیاید و زخم‌هایمان را دانه دانه بکارد تا در وهم مداوم خویش نپوسیم‌. باید کسی هوای پنجره‌ها را داشته باشد. هوای دلهره‌هایمان را داشته باشد تا هزار چلچله بر پرده بنشیند .

     

    باید کسی بیاید و دست‌هایمان را عمود نقاشی کند‌. ما خسته نیستیم فقط کمی

     

    منتظریم تا بنفشه‌ها باغچه را فرش کنند‌؛ که آینه هایمان لبخند منعکس کنند و

     

    دلهایمان بزرگ شوند‌، بزرگ‌، قدتمام قشنگی‌های عالم‌. قد تمام لحظه‌هایی که

     

    فقط« تو» برای از نفس نیفتادن‌، برای تکثیر شدن‌.

     

    شبنم‌، ابتدای همة روییدن است و قبلة آغاز نیایش‌. چقدر عجیب است کسی ما را

     

    در تاریکی رها خواهد کرد آیا‌؟

     

    فانوس برای رسیدن زیباست، نه شکستن. ای در تو رؤیت آفتاب، باوری نادلپسند

    میان این همه زمزمه، «سکوت» تنها نشانة اتفاق ناگهانی توست‌.

میانگین امتیاز کاربران: 0.0  (0 رای)

امتیاز:
نام فرستنده:
پست الکترونیک: *
نظر: *
 
تعداد کاراکتر باقیمانده: 500  


کلیه حقوق این وب‌سایت متعلق به دکتر علی طلوعی می‌باشد.