تکمران
شایجان
لَیلان
دومان
زیلان
جامعه شناسی
رسانه
اشعار و ادبیات
پژوهش
اَرمان
میوان
اظهارنظرها
یکشنبه، ۲ دی ۱۴۰۳, ۰۶:۲۸
بازگشت
به حرمت لیلی
علی طلوعی
۱۳۹۴/۰۴/۰۷
"لیلی من آبروی عاشقان جهانم مریزی ام بر خاک"
به حرمت لیلی
1
پیش از تو زنی به زندگی ام آمده بود که مرگ را میشناخت و غزل را.
زنی زلال که در مریمیهایم مچاله شده بود -مریمیهای گلخانهایام-
زنی که حس میکرد سالهاست مسیح را بدنیا آورده است.
زنی که برای زخمهای مرموزم لالایی میخواند
زنی که مردنش را به رخم میکشید و کماکان سرفههای صبورم را از دامنش نمیتکاند
زنی که سالها در تابوتم خوابش برده بود تا فرصت مردن را از من گرفته باشد
پیش از تو زنی به زندگیام آمده بود تا شعرهای نرگس آلودهاش را در اتاق برفیام
به حراج بگذارد -با دورکعت شراب و شعله و شیون-
زنی که عبور سرکشش بارانیتر از حضور شعلهورش بود.
2
کاشفان نجیب چشمت خبر آوردهاند که ترا دربارش مهربان عقیق و فیروزه،
کمی بعد از معرفت عطار و جنون خیام، در بساط شعلهور شهریور دیدهاند …
و در لکنت مداوم خنده از تو پرسیدهاند : "چرا گریه کردهای لیلی"؟
از گذر یکریز نیشابور تا حجره خالی از انگور ما که راهی نیست پس همین روزها میآیی
راستی چقد رمعجزه بلد بودی که قبل از آمدنت هم مرا عاشقت کردهای و هم زنم را!
3
بد نیست بدانی چند وقت است که کارگر روزنامه شدهام تا خبر آمدنت را منتشر کنم
و نمیدانم چرا بدلم افتاده که تو یک روز صبح -که دیگر رمق ندارم پاهای خستهام را در
برفا برف شهریور این شهر برقصانم- میآیی.
یک روز میآیی با ارثیه اسطورهایی نیاکانت -باچشمانت-
تا با آنها بتوانی تمامی تالابهای انزلی را بخشکانی.
و بتوانی دوباره الهه مقدس همه معدن نشینان نیشابور شوی.
تا بتوانی گیسوان فیروزهای تمام دختران زمین را پریشان کنی
یک روز میآیی با تمامی کلمات محترمی که مایملک تواند
. کلماتی که ناقدان ناموزون روزنامهها سالها بر سرم کوبیدهاند.
تو میآیی و من دیگر هیچ وقت برای یک مشت دایره محدود واژگانی تحقیر نمیشوم
تو میآیی و من از کلماتم فارغ میشوم
4
از خودم میپرسم تو کدام تکه گمشده منی؟
اگرکه نسب کویر ندیدهات به بدبیاریهای وحید برسد
واگربه سردرگمی فراوانش بعد از حکم دختر کف بین کولی و دربدری درکوچه سلسبیل
واگربه چله نشینی پای ضریح گمشدهاش برسد حکماً اوقات همه را تلخ میکنی
اگرتو پسماندههای جنون بیمحابای لیلی باشی که درمن جامانده است
قطعاً در سینه همه پسران سادهام مجنون میشوی
ولی هرچه باشی فراموش نکن که در ناگزیری این شهر شلوغ باید
از من رو بگیری میترسم دوباره عاشقت شوم.
۵
از پدرت چیزی نپرس که در خیابان میرداماد خیز رفته است
تا خمیازه خمپارههای لعنتی دامنت را نگیرد
از پدرت چیزی نپرس که کبودی این سرفههای روشن کلافهات میکند
که چشمان لرزان عصا بدستش حرف تازهای برایت ندارد.
شاید هنوز دنبال عطر بارانهای هار کوچه اسرار است.
دنبال تمام عطاریهای نیشابور و بابونههای وحشیاش،
دنبال دختر کولی کفبین کوچه کاشف،
و شاید هنوز دچار هروله بین سعدیه و حافظیه شیراز شعلهریز است.
ولی باید قبل از آمدنت وضعیت زمین را میپرسیدم. وضعیت هوا را که حتم داشتم
با آمدنت زمین را هوایی میکنی
باید قبل از آمدنت میگفتم که هنوز هم در بساط ما عشق همان است که گاه و بیگاه
از چشمان تازهات سرازیر میشود.
باید قبل از آمدنت می پرسیدم : " شیمیایی که نشده ایی لیلی؟"
۶
باور میکنی الان سحرگاه هشتم شهریور است و دارد در مشهد،
درست در مشهد باران میبارد –این باران همان دریاست که ایستاده میریزد- بارانی که
طعم سوختنش کوچه اسرار را مست کرده است.
بارانی برای دچار شدن به گریههای هار، بارانی کویری که دختران کرد سلسبیل
را به رقص در آورده است
باور میکنی سالهای دوری است که : "دیشب نخوابیدهام" چیزی از جنس رویا و
کابوس در من است –سخت و شیرین-
سنگینی تمام این جمعه خسته را به پاهای نازکم بستهام
و تنهاتر از هر روز به هشتم شهریور رسیدهام
درد را که نه ولی حتم دارم عشق در هشتم شهریور بدنیا آمده است
که از این هشتم شهریور شلوغتر از شیراز دارد جنون میورزد.
ولی اینجا نه حافظیه است و نه سعدیه که من به هروله افتادهام.
ضربان قلبم ملتهبتر از همه گنجشکهای این بیمارستان شده است.
دچار بوران دردهای دیروزم دچار برفی که بر موهای خرماییام نشسته است.
چیزی بین رقص و رعشه وتب لرزآمدنت را منتشر میکند.
۸/شهریور/۱۳۸۷بیمارستان آتیه
برچسب
:
لیلان (دل نوشته)
میانگین امتیاز کاربران: 0.0 (0 رای)
1
2
3
4
5
امتیاز
:
1
2
3
4
5
*
نام فرستنده
:
پست الکترونیک
:
*
*
پست الکترونیک نمایش داده شود.
نظر
:
*
پس از انتشار این نظر، به من اطلاع داده شود.
تعداد کاراکتر باقیمانده
:
500
تکمران
|
شایجان
|
لَیلان
|
دومان
|
زیلان
|
اَرمان
|
میوان
|
اظهارنظرها
|
نقشه سایت
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به دکتر علی طلوعی میباشد.